َ فال حافظ

جاوا اسکریپت


  • انجمن
  • کد نمایش آب و هوا

    کد نمایش آب و هوا

    کد پیغام هنگام راست کلیک

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    مطالب مذهبی ، داستانهای قرآنی ، داستان های عبرت آمیز
    گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده
    درویشی مجرد گوشه صحرایی نشسته بود.پادشاهی بر او بگذشت ; درویش _ از آنجا که فراغ ملک قناعت است _سر بر نیاورد و التفات نکرد. سلطان _ از آنجا که سطوت سلطنت است _برنجید و گفت:این طایفه خرقه پوشان امثال حیوانند و اهلیت و آدمیت ندارند.وزیر نزدیکش آمد و گفت:ای جوانمرد سلطان روی زمین بر تو گذز کرد ; چرا خدمتی نکردی و شرط ادب به جای نیاوردی؟گفت:سلطان را بگوی توقع خدمت از کسی دارد که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیت اند نه رعیت از بهر طاعت ملوک.

    پادشه پاسبان درویش است...............................گرچه رامش به فر دولت اوست
    گوسپند از برای چوپان نیست............................بلکه چوپان برای خدمت اوست

    ملک را گفت درویش استوار آمد ; گفت:از من تمنایی بکن.گفت:آن همی خواهم که دگر باره زحمت من ندهی.گفت مرا پندی بده ; گفت:

    دریاب کنون که نعمتت هست به دست..........................کاین دولت و ملک می رود دست به دست

    گلستان سعدی
    Annapaquin is offline  



    موضوع مطلب : داستان عبرت آمیز

    چهارشنبه 88 شهریور 18 :: 1:27 صبح

    ابزار نمایش اوقات شرعی

    جدول لیگ برتر

    عشق سنج آنلاین

    
  • انجمن