ساعت ویکتوریا

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
يک روز من مريض شدم به بيمارستان رفتم و بستري شدم.دزد هم کيفم را داخل ماشين که غير از پول و مدارک يک جلد کلام الله مجيد نيز در آن بود را دزديد. تا روزها ي بعد که از بيمارستان مرخص شده بودم ناراحت از دست دادن قرآنم بود.در يک نيمه شب وقتي بيدار شدم دوباره يادم به قرآنم افتاد و گفتم خدايا فقط بلدي از قرآن خودت محافظت بکني ؟صبح جريان را به همسرم گفتم و گفتم نمي دانم چرا اينگونه با خدا صحبت کردم.همسرم گفت قرآن که در کمد است گفتم نه من خودم همان صبح قرآن را در کيف گذاشتم .رفت و يک کيسه پلاستيک آورد که قرآن و مقداري از مدارک درآن بود.آري آن دزد اين کتاب شريف را همراه مقداري از مدارک به ماشين باز گردانده بود . و به اين ترتيب قرآن من نيز بوسيله خدا محافظت گرديده بود.الحمد لله